رمان موفق بانوی بزرگوار، خانم سعیده قدس، که در عرض سه سال سیزده بار به چاپ رسیده است، داستان زندگی کیمیا خاتون دختر کراخاتون همسر محمدشاه ایرانی است. بعد از درگذشت محمدشاه کراخاتون چند سالی عزای همسر نگاه می دارد و آنگاه به عقد مولانا جلال الدین محمد مولوی در میآید و روانه خانه بخت؟ میشود. چند سالی که از این ازدواج میگذرد در بارگاه مولانا، شمس تبریزی کیمیا خاتون را میبیند و شمس پیرانه سر عشق جوانی به سرش می افتد و مولانا هم برای بدست آوردن دل شمس نادختری اش را مجبور میکند که به همسری شمس که هم سن پدربزرگ وی است درآید. هرچند در اینجا خانم قدس سعی میکند چهرهای نسبتن دمکرات از مولانا به تصویر کشد ولی خط کلی داستان نشان میدهد که خود نویسنده هم از اینکه به نوعی مولانا را در سرنوشت این دختر نگون بخت درگیر کند جانب احتیاط را رعایت کردهاست.